از خنده دارترین طنزهای پیک شادی سال۹۷ مربوط به تیرماه میشه که همزمان با بازیهای جام جهانی فوتبال بود و بخصوص بعداز پیروزی باشکوه گردهمائي ویلپنت به نام #ایران_آزاد۹۷- #آلترناتیو رژیم ولایت فقیه حسابی سوخت و بالاخره آن روی تروریستی شو رو کرد
گلچینی از بهترین طنزهای تیر۹۷ تقدیم شما
طنز خنده دار فوتبال و آخوند - خامنه ای روحانی
- جام جهانی
برنامه زنان خط شکن سلسله برنامه برای بزرگداشت یاد زنان مبارز قهرمان تاریخ ماست
مجموعه نوشتههایی بهمناسبت روز جهانی زن(۸مارس)
جنبش زنان در ایران یک ویژگی منحصر بهفرد دارد که در دیگر
جنبشهای همانندش در سایر نقاط جهان کمتر دیده میشود.
آن ویژگی چیست؟
جنبش معاصر زنان ایران از صدر مشروطه تاکنون به جای متمرکز
شدن روی مسائل و مشکلات «حقوقی» و «موردی» زنان در امر برابری، مستقیماًً به سراغ
معضل اصلی زنان یعنی حق حاکمیت ملی و استقرار آزادی و دموکراسی در ایران رفته است.
زنان ایرانی اولین گام در راه احقاق حقوقشان و تحقق برابری
را پایان دادن به دیکتاتوری و وابستگی و برقرای دموکراسی و استقلال در ایران
دانستهاند.
هدفی که تحصیل آن، راه را برای حل سایر مشکلات و مسایل جنبش
زنان نیز باز میکند....
زنان پیشتاز در جنبش برابری را در همه جای
جامعه و تاریخ ایران می توان یافت.
از این قهرمانان، بسیاری داستانها گفته شده اما
از قهرمانانی که پیش از پیوستنشان به صفوف مبارزه رهاییبخش هم، آوازه قهرمانیهایشان
در هر کوی و برزن طنین انداز بود، کمتر شنیده شده.
دخترانی با مدالهایی طلایی و شهرتی ملی که چون
هنگامه نبرد برای آزادی و برابری فرارسید، لحظهای از پیوستن به صفوف مبارزه
و فدا کردن تمام هستی خویش برای آزادی
مردم و آبادی میهنشان، درنگ نکردند.
پیشاپیش تمامی این نامداران، ستاره پرفروغ
رزمنده، قهرمان مجاهد خلق، فروزان عبدی می درخشد. ستاره تیم ملی والیبال زنان ایران.
قهرمانی نامدار که چهرة برتر و درخشان قهرمانی
را در صحنة مبارزه بویژه در زندان و سیاهچالهای خمینی از خود بارز کرد.
قهرمانانی همچون نازنین عظیم زاده، شهلا شهدوست
و بسیاری دیگر.
نازنین عظیمزاده قهرمان ژیمناستیک و عضو تیم
ملی زنان ایران در میانه دهه ۵۰ و عضو تیم
ایران در المپیک آسیایی ۱۹۷۴ تهران، یکی از این قهرمانان است که در اوج جوانی و شادابی و نهایت شهرت اجتماعی به
مجاهدین خلق پیوست. در صفوف آنان برای آزادی مردم و برابری زنان به صحنه پیکار
اجتماعی وارد شد و در سال ۱۳۶۰ در حالیکه ۱۹ سال بیشتر نداشت بخاطر ایستادگی بر
آرمانش، تیرباران شد. نازنین جوانترین عضو تیم ملی ژیمناستیک زنان ایران بود.
***
شهلا شهدوست متولد شیراز و کارمند آموزش و
پرورش که در هنگامه انقلاب ۵۷عضو تیم ملی تنیس روی میز زنان ایران بود، از دیگر
زنان پیشتازی است که در رشته حقوق دانشگاه تهران تحصیل می کرد. شهلا نیز از جمله
زنانی بود که اضافه بر قهرمانی در صحنههای ورزشی، قهرمانی خود در عرصه مبارزات
اجتماعی را نیز به کلکسیون افتخارات خود افزود.
شهلا از هواداران صدیق مجاهدین و از جمله
دانشجویان مبارزی بود که سابقه قهرمانی در تیمهای پینگ پونگ اصفهان و باشگاه ایرانای
تهران را هم در کارنامه خود داشت اما آخرین برگ دفتر زندگیاش را با مبارزه در راه
آزادی مردمش نوشت.
شهلا نیز در سال ۱۳۶۰ در راه دفاع از آرمان
آزادی و برابری، بدست رژیم خمینی اعدام شد.
اینک ستارههای درخشان این قهرمانان، نورافشان
راه هزاران هزار مرد و زنی است که راه آنان را در می نوردند.
راه زنان پیشتاز و خط شکن تاریخ معاصر ایران در
برابر مهیبترین نیروی ارتجاعی تاریخ.
ارتجاعی که اینک در برابر مبارزات مردم ایران بویژه زنان، نفسهایش به
شماره افتاده.
زنان خط شکن -قسمت نهم -فضیلت علامه
زنان خط شکن - قسمت دهم -دختران مجاهد دهه ۶۰
از سردار مریم بختیاری قهرمان انقلاب مشروطه دو
سه عکس
از زنان اسطورهای دهه پنجاه و مبارزه مسلحانه،
تک و توک عکسی باقیمانده
و از برخی شیرزنان قهرمان دهه ۶۰، گاه حتی یک
عکس هم باقی نمانده!
اینان با خمینی در افتاده بودند، با خمینی!
دهه ۶۰
بویژه سالهای آغازین آن، برای نسل امروز ناشناخته است.
یا ناشناختهیا تحریف شده توسط فاشیسم حاکم.
در آن سالها دخترانی بودند که انقلاب ۵۷ را در
نوجوانی به چشم خود دیده بودند،
دیکتاتوری سلطنتی را کم و بیش حس کرده بودند
و حالا پس از انقلابی بزرگ و شکوهمند، ناگهان
خود را با ارتجاع مهیب خمینی روبرو می دیدند.
دختران مجاهد خلق دهه ۶۰ داستانها دارند،
آنها با اینکه خود حجاب داشتند اما در صف اول
مبارزه با اوباشی بودند که با شعار خمینی پسند «یا روسری یا توسری» به زنان بی
حجاب هموطن یورش می بردند.
بسیاری از آن دختران مجاهد خلق، هنگامی که خمینی
آخرین قطرات آزادیهای بدست آمده در انقلاب ضدسلطنتی را از بین برد، به صف مقاومت
مسلحانه با پاسداران آدمکش پیوستند و در آن مسیر به راهگشایی برای نجات انقلاب و
مردم پرداختند.
از بسیاریشان نه عکسی بجا مانده و نه یادگاری
جز چند خط از وصیتنامه یا نامههای خصوصیشان به هنگام خداحافظی و رفتن به سوی چوبههای
دار و تیرباران.
از خلال همین جملات کوتاهشان هم اما می توان پی
برد آنها چه زنان ژرفاندش، رزمنده و پیشتازی
بودند!
آنانکه در جستجوی طلای ناب اندیشههای بکر، به
هزارتوی تاریخ سر می کشند بیایند گریزپاترین پرتوهای ناب افکار بشری را در کلام
ساده همین دختران نوجوان ببینند.
گرانبارترین و ممنوع ترین کلمات، نهفته در اندکنوشتههای
این دختران جوان و گاه نوجوان و ریزنقش است که ستیغ بلند دست نیافتنیترین نظریهها
را فروتنانه در نوردیده بودند.
دختران مجاهد خلق
و چه نسل پرشکوه و پاکبازی که برای خود «هیچ»!
و برای خلقشان «همهچیز»! را خواستند.
زهرا رضايي گردآفریدی بود کوچیده از اصفهان. زهرا با روشن بینی یک اندیشمند انقلابی
در رویارویی با خمینی ميگفت : استعمار باز
دارد ميآيد. ما تازه رسيديم به قرون وسطي!
و بازخدا ميداند بعد از چند سال,
رنسانسي درجامعهٌ ما بوجود بيايد» زهرا البته صبرنکرد و با یارانش دستاندرکار
خلق رنسانسی شد که هم اینک دستاوردهایش را دیگر زنان و مردان هم میهنش پاس می
دارند.
زنان پیشتازی که این روزها بر ارتجاع آخوندی می
شورند در پشت سر، تکیه به شیرزنان قهرمانی دارند که در سیاهترین روزهای حاکمیت
آخوندها با تمام هستی خود با بنیانگذار
ارتجاع، با خمینی در افتادند و از صلابت تاریخی زن ایرانی دفاع کردند. مردم
همدان یاد و آوازه بهجت حیدری آزاده زن دلاوری که پیشاپیش دختران مجاهد خلق به صف
مقدم مبارزه با پاسداران شتافت را خوب به یاد دارند.
بهجت حیدری شیرزنی برای ماموریتهای ناممکن
بود. او پس از دستگیری در زندان و شکنجهگاه نیز دست از تهاجم به آخوندها و
پاسداران بر نداشت و همراه با مجاهدان سرفراز مژگان جمشيدي ، شهناز زيبايي ، پروين
گيلاني و زهرا چُرچُريان تشکیلات مجاهدین در زندان زنان همدان را شکل داد و زندان
را هم به رزمگاهی دیگر برای مقابله با ارتجاع آخوندی تبدیل کرد.
اعظم طاقدره از بزرگ زنان مجاهدی بود که در
زنجان به دنیا آمد در همانجا مراحل مبارزه اجتماعی را در سازمان مجاهدین فرا گرفت و در اندک مدتی به یکی
از فرماندهان مجاهدین در منطقه خود و بعدها در تهران تبدیل شد.
اعظم نیز جوان دانشآموزی بود که دریافت برای
برابری باید ایستاد، باید جنگید و جایگاه شایسته خود را مبارزه انقلابی، ازمیان
هزاران زن و مرد دیگر، بدست آورد.
مريم قدسي مآب دختری بود خوزستانی که در دوران
دانشآموزی، انقلاب ۵۷ را تجربه کرد، پس از آن، آخوندها را شناخت و به مجاهدین پیوست.
روزی در جریان جنگ ضدمیهنی هنگامی که با هاشمی رفسنجانی در اهواز روبرو شده بود در
همان خیابان روی یک صندوق میوه رفت و با صدای بلند او را که برای بازدید آمده بود،
در برابر تمامی مردم و محافظانش مخاطب
قرار داد و با صدای بلند فریاد زد: این جنگ، جنگ شماست، مردم ایران جنگ نمی
خواستند و نمی خواهند. این جنگ را شما براه انداختید تا مردم ایران و خواستههای
انقلابیشان را سرکوب کنید!
فریاد روشنگرانه مریم آن روز تحسین تمامی
حاضران را برانگیخت. او بعدها و با شروع مقاومت مسلحانه در کسوت یک فرمانده عملیاتی
مجاهدین در اهواز دهها عملیات موفق اجرا کرد.
همرزمانش از او نقل می کنند که هميشه ميگفت«بنبستها بايد شكسته شوند. ما
توان اين را داريم»
رزمنده مجاهد خلق، مژگان جمشيدي, درجواب اعلمي حاکم ضدشرع و جنایتکار وقت همدان
كه به او گفت: از خودت دفاع كن!
جواب داد: «كلتي به من بدهيد تا از خودم دفاع
كنم. »
بهجت حيدري درجلسهٌ دادگاه پس از مشاجره با
اعلمي جنايتكار، از جا برخاسته و سيلي محكمي بگوش قاضی به اصطلاح شرع زد.
مهشید جلیل زاده دختر جوانی از رشت بود که در میان
فعالین سیاسی آن شهر بویژه معلمان مبارز، از احترام خاصی برخوردار بود.
مهشید پس از آنکه خمینی قهر عریان را در سرکوب
انقلاب به کار گرفت به تهران رفت و در آنجا در کنار دیگر زنان رزمنده مجاهد
خلق، مسئولیتهای مهمی بعهده گرفت و در
شمار زنان راهگشای مبارزات معاصر ایران در آمد.
منصوره فزونگري، مانيا صفاريان و صديقه فخر سه
زن پیشتاز مجاهد خلق در دوره سیاه حاکمیت خمینی بودند که مرعوب زنستیزی آخوندی
نشدند، برخاستند و برای آرمان برابری از خود و تمامی آرزوهایشان گذشتند تا تودههای
مردم به آرزوهایشان برسند.
زنانی شورشی
روشنبین و رزمآور
قهرمانانی راهگشا
و زنانی خطشکن!
زنان خط شکن -قسمت هشتم -چریک فدایی شهید غزال آیتی
غزال آیتی
من یک زنم
کارگری که دستهایش
ماشین عظیم کارخانه را
به حرکت در می آورد
هر روز تواناییاش را
دندانه های چرخ، ریزریز می کند
زنی که دستانش را کار
برای سلاح پرورده است
حضور رزمنده زنانی فدائی چون غزال در صحنه
مبارزه طبقاتی و در عالی ترین شکل مبارزه، تصور مردانه بودن را از جنبش انقلابی ایران
زدوده است.
پریدخت آیتی (غزال) در آبانماه ۱۳۳۰ در خانوادهای «لر» اما در بابل به دنیا
آمد. دانشجوی حقوق سیاسی دانشگاه تهران بود که ناقوس مبارزه مسلحانه بر ضد دیکتاتوری
وابسته شاه در جامعه ایران به صدا در آمد.
سال ۱۳۵۲به علت داشتن چند اعلامیه دستگیر و برای
اولین بار طعم شکنجه و زندان را چشید. ۶ ماه شکنجه و مقاومت و آنگاه آزادی و باز
مبارزه.
سال ۱۳۵۴ زندگی مخفی خود را در صفوف چریکهای
فدایی خلق آغاز کرد.
این زن مبارز در جریان ضربه سال ۵۵ ساواک به چریکها،
کمر به بازسازی سازمان وادامه مبارزه بست تا سرانجام در دهم فروردین سال ۱۳۵۶ در یک
درگیری نابرابر، همراه با تنی چند از یارانش به شهادت رسید.
یک مادر فدایی که خود شاهد درگیری قهرمانانه
غزال و رفقایش با ماموران ساواک بود، بعدها چنین گفت:
"من شاهد جریان بودم، عدۀ مهاجمان ساواک و
شهربانی زیاد بودند، آنها
از همه نوع اسلحه استفاده می کردند ولی اینها
تنها یک مسلسل داشتند که
رفیق غزال با آن تیراندازی می کرد."
آن مادر، زیر آتش پشتیبانی غزال بود که توانست
همراه با دوفرزند خردسالش از حلقه محاصره بیرون بیاید.
بی شک رشادتهای دلاور زنانی همچون غزال بود که
منبع انگیزه شاملو «تک ستاره آسمان ادب ایران» شد تا در وصف آنان بسراید:
«خون رگان خود
را قطره قطره نثار کردند
تا خلق با دو چشم خویش ببینند که
خورشیدشان کجاست»
و شعر خود را صله آنانی کند که جان خویش را فدیه
رهایی خلق کردند
تو نمی دانی مردن وقتی که انسان مرگ را شکست
داده است
چه زندگی ست!
قسمت هفتم- مرضیه اسکوئي:
مرضیه احمدی اسکوئی را عموما هم به عنوان یک زن
چریک سلحشور و هم به عنوان یک زن فدائی شاعرمی شناسند
مرضیه زنی روشنفکر، پیشرو و انقلابی بود که در
تبریز به دنیا آمد. در محفل مبارزاتی صمدبهرنگی و بهروز دهقانی به فعالیت پرداخت
بعدها در تهران همراه با جمعی از همفکرانش یک
گروه مبارزاتی تشکیل داد و مدتی بعد برای
مبارزه مسلحانه با دیکتاتوری وابسته شاه، به سازمان چریکهای فدایی
خلق ایران پیوست.
او نه فقط با نوشتهها و به خصوص با شعرهای زیبا و انقلابیاش و به واقع با
زندگی سراسر مبارزاتیاش بلکه با شهادت قهرمانانه خود در جریان یک درگیری مسلحانه
با مزدوران ساواک در سال ۱۳۵۳ ، تأثیر به سزائی روی تودههای وسیع مردم و به خصوص
روی زنان مبارز ایران به جا گذاشت.
مرضیه از جمله زنان انقلابی ایران بود که در جامعه تحت سلطه رژیم شاه که تبعیض
علیه زن و بی حقوقی وی یک امر تاریخی بود، با روی آوری به مؤثرترین و سترگ ترین
مبارزه جاری در جامعه ایران یعنی مبارزه مسلحانه، به سهم خود عملاً توانائی و قابلیت
زن را در مقابل چشم تودهها آشکار کرد.
بنابراین،
او نه تنها به عنوان یک زن فدائی همراه با دیگر زنان چریک در خدشه دار کردن و در
هم شکستن تصور درجه دو بودن زن و در اعتلای مقام زن در جامعه نقش بارزی ایفاء
کرده، بلکه با مبارزه خود دوشادوش دیگر چریکها در روند تاریخ به جلو، یا به قول
خود وی در کار ساختن جاده طویل جهان بی طبقه، سهم خود را داراست.
قسمت ششم- بهجت تیفتکچی:
در میان زنان، کسانی هستند که همچون چشمه، پاک
و زلال و همچون کوه استوار و پر صلابتاند. بهجت یکی از این گونه زنان بود.
بهجت که نزدیکانش او را فاطمه می نامیدند، سال
۱۳۲۸ در همدان به دنیا آمد. سال ۱۳۴۸برای ادامه تحصیلاتش در دانشگاه، به تهران آمد
و در همان آغاز ورود به تهران با مجاهد والامقام مجید شریف واقفی آشنا شد تا
سرانجام در سال ۱۳۵۱ به عضویت سازمان مجاهدین خلق ایران در آید.
او فعالیتهای اجتماعیاش را با جلسات عادی برای
زنان و دختران محلات فقیر نشین شروع می کرد و آرام آرام با تشکیل جلسات مخفی، به
آشنا کردن آنان با عمق فاجعه حاکم بر جامعه ایران و راه حل برونرفت از آن و پیوند
دادن زنان و دختران با سازمان پیشتاز مبارزه یعنی سازمان مجاهدین خلق می پرداخت.
وی در مسیر مبارزه با دیکتاتوری، یکبار همراه
با همسر و همرزمش و جمعی دیگر از اعضای مجاهدین، در تیرماه ۱۳۵۲ دستگیر شد و به زیر
شکنجههای ساواک رفت اما با شهامت و هوشیاری توانست هویت واقعی خود را از شکنجهگران
پنهان داشته و پس از ۴ ماه ایستادگی، از زندان آزاد شود.
بهجت هدف مبارزه را برقراری یک نظام دموکراتیک
مبتنی بر عدالت و برابری اجتماعی میدانست و پیوسته تلاش می کرد زنان و دختران را
با همین آرمانها آشنا کند.
بهجت با درک بالایی که از آرمانهای دموکراتیک
انقلاب و مجاهدین داشت، در سال ۱۳۵۴ و هنگام مواجهه با جریان اپورتونیستی چپنمایی
که در سازمان مجاهدین خلق، اقدام به کودتا و قتل مجاهدین کرده بود، موضع اصولی
گرفته و در برابر خائنان، ایستادگی کرد.
این زن رزمنده انقلابی، سرانجام در روز ۱۵ آذر
سال ۱۳۵۵ در حوالی تهرانپارس و در درگیری با گشتیهای تا دندان مسلح ساواک، جان
خود را همچون دیگر مجاهدین، فدای آزادی میهن و رهایی مردمش نمود.
قسمت پنجم- مهرنوش ابراهیمی:
قسمت چهارم- مجاهد خلق فاطمه امینی-شهادت
بدست شاه خائن:
وقتی دستگیرش کردند، در روزنامه نوشتند که جسد
زنی در ارتفاعات توچال پیدا شده است. هدف این بودکه بتوانند با دست باز و حد مرگ
شکنجهاش کنند، او منبع اطلاعات همرزمانش بود. یک زن، در برابر فوجی از شکنجه گران
خونآشام ساواک. نبردی بغایت نابرابر.
سرانجام روز ۲۵مرداد سال ۱۳۵۴، اولین رزمنده زن
ایرانی زیر شکنجههای ماموران ساواک جان باخت، بی آنکه حتی یک کلمه گفته باشد. او،
فاطمه امینی زن پیشتاز مجاهد خلق بود. زنی که یکه و تنها بر فوجی از دژخیمان ساواک
پیروز شد.
زنی قهرمان، آگاه و روشنبین که از خود نامی بیزوال
در تاریخ مبارزات ایرانیان با دیکتاتوری و در مبارزه برای آزادی و برابری باقی
گذاشت.
«فاطمه » در مشهد متولد شد، از سال ۱۳۴۱ فعالیتهای
سیاسی خود را با تشکیل یک انجمن زنان مترقی آغاز کرد. پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی
بهعنوان آموزگار مشغول بهکار شد و همزمان به مجاهدین خلق پیوست.
پس از ضربه ساواک به سازمان مجاهدین در شهریور۵۰
که بیش از ۹۰درصد اعضا و کادرهای آنان دستگیر شدند، فاطمه اضافه بر مسئولیت برقراری
ارتباط دستگیرشدگان با سازمان خارج از زندان، مسئولیت سازماندهی خانوادههای مجاهدین
برای برپایی حرکتهای افشاگرانه و اعتراضی را هم بر عهده داشت.
در جریان مسائل پیچیده بعدی جنبش، نظیر کودتای
اپورتونیستی درون مجاهدین در سال ۵۴، فاطمه با قاطعیت و روشنبینی انقلابی، موضع
اصولی خود را در دفاع از اصول و ایدئولوژی مجاهدین حفظ کرد.
او که در دوران سلطه خائنان بر سازمان مجاهدین،
مسئولیتهایش به مراتب سنگینتر و فعالیتهایش افزونتر شده بود، سرانجام روز
۱۶اسفند سال۵۳، دستگیر و روانه شکنجهگاه شد.
دیکتاتوری سفاک شاه در همان روز دستگیری، اعلام
کرد فاطمه کشته شده تا به این ترتیب بتواند با دست باز به شکنجه وی تا حد مرگ،
اقدام کند.
فاطمه قهرمان ۵ ماهونیم در زیر ددمنشانهترین
شکنجههای دژخیمان قرار داشت. آنقدر او را شلاق زدند و آنقدر بدنش را با منقل
برقی سوزاندند که در همان اولین ماه دستگیری فلج شد. اما کوچکترین اطلاعاتی به
دشمن نداد و هویت خود را نیز، با آنکه برای دشمن لو رفته بود،تنها «مجاهد خلق»
اعلام کرد.
بدینترتیب فاطمه قهرمان که شکنجهگران دژخیم
ساواک شاه را با پیکر نحیف و فلج خود بهزانو درآورده بود، فاتح و سربلند، روز
۲۵مرداد ۱۳۵۴ در زیر شکنجه بهشهادت رسید.
او اولین زن رزمندهای بود که در دوران نبرد
انقلابی مسلحانه با دیکتاتوری شاه، در زیر شکنجه شهید شد و نامش برای همیشه در
دفتر جنبش مسلحانه و انقلاب مردم ایران ثبت گردید.
در سالهای دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی، ورود زنان
مجاهد و انقلابی همچون فاطمه امینی، اشرف رجوی و بسیاری زنان دیگر به صفوف مبارزه
مسلحانه مجاهدین و فداییان، گرچه انگشتشمار بود اما آوازه آنان تاثیری ژرف و شگفت
بر زنان، بویژه بر دختران دانشگاهی و زنان روشنفکر برجای نهاد.
در یکی از صفحات صورتجلسه بازجویی فاطمه در
ساواک که بهعنوان یکی از اسناد زرین مبارزات و قهرمانی زنان ایران زمین تا ابد
ثبت شده، چنین آمده است:
- هویت خود را بیان نمایید:
- من مجاهد خلقم.
- مشخصات پدر و مادر خود را معرفی کنید:
- من فرزند خلقم.
_ محل کار و سکونت پدر و سایر بستگان خود را مشخص
کنید:
همان طور که گفتم من فرزند خلقم و محل سکونتم
نزد خلق است.
فاطمه اینگونه به سوی آزادی
به سوی برابری
و رهایی راه گشود
راه نشان داد
و پر کشید
قسمت سوم- بی بی مریم بختیاری:
در ایران زنهای بدبخت یا باید بزک بکنند،
شبانه روز در فکر لباس و پودر و سرخاب باشند یا خیاطی و ریسمان تابیدن، کار بزرگ
همین است. افسوس که وجود چندین میلیون زن در خاک ایران از عدم علم برای هیچکس اهمیتی
ندارد، کاری که به آنها میدهند، ترشی انداختن خیار و بادنجان است»... «امروز زنهای
اروپایی در تمام ادارهجات دولتی و ملتی مقام بزرگی را دارا میباشند، کرسی وکالت
را اشغال نمودهاند اما ما زنهای ایرانی ابداً از عالم انسانیت خارجیم»
این جملات، بخشی از خاطرات بیبیمریم بختیاری
به قلم خود اوست. «دولتزنی» برتر از بسیاری «دولتمردان» هم عصر خود.
گرچه تاريخ نگاران مشروطه بسيار از «سالار-
مردان» جنبش مشروطه نوشتهاند و گرچه داستان قهرمانیهای مردان ايل بختياري را نیز
بسیاری گفته و نوشته اند، اما كمترکسی به زنان شجاع و مترقيای اشارهای کرده که
بار آن جنبش را به دوش کشیده و با خون و استخوان خویش، صقل انقلاب را با تمام سنگینی
آن به جان خریدند.
زنانی چابک سوار و اندیشمند که هم تضاد اصلی جامعه خود را بهتر از بسیاری
مردان معاصرشان درک می کردند و هم خود، بی ترس و بیم، به حل آن تضاد، کمر می بستند و در کسوت فرماندهانی بیباک، وارد
صحنه عمل سیاسی و تغییر اجتماعی می شدند.
«بی بی مریم بختیاری» یا آنگونه که بختیاریهای
خود می گویند «سردار مریم» در شمار اینگونه
زنان است. زني تحصيل كرده و روشنفكر و در
عين حال تيرانداز و سواركاري ماهر.
بي بي مریم، دختر ایلخان بختیاری (حسینقلیخان
بختیاری) در سال ۱۲۵۱ خورشیدی در کوهستانهای بختیاری به دنیا آمد. در همانجا رشد
کرد، تحصیل نمود و در نهایت شگفتی سر از اخبار جهان و پیشرفتهای ملل دیگر در آورد
و به این ترتیب بینشی نو نسبت به هستی پیرامونش پیدا کرد.
این روزها زنان قهرمان هموطن صحنههای پر
افتخاری در قیام می آفرینند.
به همین علت بی مناسبت نیست اگر یادی شود از
زنان پیشتازی که پیش از ما، راه انقلابو پیمودند
زنانی که ژرفنگریشون در انتخاب شیوههای
مبارزه با دلاوری در صحنه همراه بود. دو ویژگیای که همیشه اتفاقا روی همین دوتا
مورد طعن و ریشخند قرار می گرفتند.
یکی از این زنان پیشتاز در تاریخ انقلابهای ایران،
زینب پاشاست، زنی که با دیگر خواهران دلاور تبریزیاش، گروههای مسلح زنان را در
انقلاب مشروطه تشکیل داده بود و همپای ستارخان سردار ملی انقلاب مشروطه، بر ضد
استبداد صغیر نبرد می کرد.
زینب در یکی از محلات قدیمی تبریز- عموزین الدین-
در یک خانواده روستایی به دنیا آمد. پدرش شیخ سلیمان دهقان فقیری بود که مانند دیگر
روستائیان به سختی روزگار می گذراند. 'زینب پاشا در کودکی در مکتب خانه محل، درس
خواند و به علت ماجراجویی و حساس بودن، از دیگر همسالانش متمایز می نمود.
زینب از همان اوان جوانی، نمونهای از زنان رشید
و معروف تبریز بود که مانند بیشتر شخصیتهای تاریخی آذربایجان، راه به کتابها نیافته
و فراموش شدهاست.
روزنامة حبلالمتين درجریان اخبار انقلاب
مشروطه ایران، از شهادت 20زن مسلح در لباس مردانه در نبردهای مشروطه خواهان تبریز
خبر داده و نوشته بود: در میان آن شیرزنان مبارز، از دختران ۱۳ساله تا زنان كهنسال ۶۰ ساله دیده می شد.
زینب پاشا رزمندهای جسور و فرماندهی روشنبین
بود.
زینب در روزهای تاریک حاکمیت ارتجاع فئودالی و
ظلمات مردسالار ، روی اصلی ترین معضل جامعه دست میگذاشت و خود، پیشتاز قیام و خیزش
می شد